« ارتباطی دوسویه»

« ارتباطی دوسویه»

فهرست مطالب

امام صادق (علیه السلام) تازه به شهادت رسیده بود؛ اما آن حضرت به دلیل خفقان سیاسی و ترس از جان ولی خدا، امام بعد از خود را به صورت غیر مستقیم و غیر صریح معرفی نموده بود. لذا بر سر شناسایی جانشین ایشان در بین برخی شیعیان اختلاف افتاد.

در همین زمان، گروهی از شیعیان نیشابور خمس اموال خود را جمع کرده بودند تا آن را به دست امام خود برسانند. لذا شخصی به نام محمد بن علی نیشابوری را انتخاب نمودند که خمس ایشان را به مدینه ببرد. مجموع خمس‌ها حدود سى هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقدارى پارچه شد. زنی به نام “شطیطه نیشابورى” هم یک درهم همراه با تکه پارچه‏ اى ابریشمى که خودش رشته و بافته بود و تنها چهار درهم ارزش داشت، آورد و به نماینده مردم نیشابور تحویل داد و گفت: “همانا خدا از (ادا و بیان) حق شرم ندارد”[note]1-منظور شطیطه از بیان این عبارت آن بود که من از کم بودن مقدار خمسم هرگز خجالت نمی‌کشم؛ بلکه مهم ادای تکلیف شرعی است.[/note]

به همراه این اموال، مردم نیشابور حدود هفتاد ورقه‏ به محمد بن علی تحویل دادند که در هر کدام، یک سوال شرعی در بالای صفحه نوشته شده و پائین برگه سفید گذارده شده بود تا پاسخ آن نوشته شود. آنها کاغذها را دو تا دو تا پیچیدند و مهر زدند و به محمد بن علی گفتند: “این ورقها را یک شب در اختیار امام می‌گذارى و صبح، جواب آن‏ها را دریافت می‌کنى. اگر دیدى بسته‌ها سالم است و مهر آن به هم نخورده، پنج بسته را باز کن. در صورتى که بدون باز کردن نامه ‏ها و بهم زدن مهرها، امام جوابها را داده بود، بقیه را باز نکن؛ یقینا آن شخص امام است، بنابر این پولها را به او بسپار و اگر چنان نبود، پول هایمان را به ما بازگردان.”

محمّد بن على رهسپار مدینه شد و در آنجا به خانه عبد الله افطح پسر امام صادق(علیه السلام) رفت. سپس او را آزمود (و چند پرسش را مطرح نمود، اما عبدالله از عهده آن بر نیامد )؛و سرگردان بیرون آمد (و لذا دیگر نامه‌ها را به دست عبدالله نداد.) محمد با خود می‌گفت: “خدایا! مرا به امامم راهنمائى کن.” در همان حال که سرگردان و متحیر ایستاده بود، شخصی به او گفت: “بیا برویم نزد کسى که به دنبال او هستی.”

آن شخص محمد را به خانه موسى بن جعفر(علیهما السلام) برد. هنگامی که چشم آن حضرت به او افتاد، فرمود: “چرا نا امید شدى؟ به سوی من بیا که همانا من حجت و ولى خدایم؛ من دیروز جواب تمام مسائلى را که همراه آورده ‏اى داده‏ا م؛ آن مسائل را با یک درهم شطیطه که در فلان کیسه است، به همراه پارچه ابریشمى او که در فلان بسته‏ بندى است، نزد من بیاور.”

محمد از گفتار امام(علیه السلام) بسیار حیرت زده و متعجب شد. او هر چه ایشان دستور داده بود، آورد و در مقابل آن حضرت گذاشت. امام کاظم (علیه السلام) یک درهم شطیطه و پارچه او را برداشت و به محمد بن علی فرمود:

” همانا خدا از (ادا و بیان) حق شرم ندارد،‌ای اباجعفر[note]2- ابا جعفر، کنیه محمد بن علی نیشابوری است.[/note] سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه پول را (که محتوی چهل درهم است)، به او بده. پارچه‏ اى هم از کفن خود به او هدیه می‌کنم که از پنبه صیدا، روستای فاطمه زهرا (علیها السلام) است و به دست خواهرم حلیمه دختر حضرت صادق (علیه السلام) بافته شده؛ به او بگو: پس از وارد شدن تو به نیشابور، نوزده روز زنده است. پس شانزده درهم از مال را خرج خودش کند و بیست و چهار درهم باقیمانده را به عنوان صدقه و حقوقی که بر گردن اوست، قرار دهد. من خودم بر (جنازه ی) او نماز خواهم خواند. اما بقیه پول ها و اموالى را که آورده‏ اى، به صاحبان آن برگردان. در ضمن مهر این نامه‏ ها را باز کن ببین قبل از اینکه پیش من بیائى جواب داده‏ ام یا نه؟”

محمد بن علی نیشابوری گوید: “پاکت‏ ها دست نخورده و سالم بود؛ مهر چند نامه را باز کرد؛ امام کاظم (علیه السلام) جوابها را به دستخط خود در زیر سوال ها نوشته بود …”

محمد وقتى به خراسان برگشت، دید آنهائى که اموالشان را بازگردانده، همگی فطحى مذهب[note]3-به کسانیکه بعد از امام صادق(علیه السلام) فرزند دیگر آن حضرت یعنی عبدالله بن جعفر معروف به افطح (به معنی فردی که دارای پیشانی عریض است) را امام می‌دانند، فطحی مذهب میگویند.[/note] شده ‏اند؛ فقط شطیطه بر امامت موسی بن جعفر (علیهما السلام) پایدار مانده بود؛ لذا سلام امام (علیه السلام) را به او رساند و پول ها و پارچه کفن را داد و توصیه‌های آن حضرت را برایش بازگو کرد.

شطیطه همان نوزده روز که امام(علیه السلام) فرموده بود، زنده ماند. وقتى که از دنیا رفت، امام هفتم که سوار بر شترى بود، از راه رسید. هنگامی که آن حضرت از کار تجهیز و نماز شطیطه فارغ شد، سوار شتر شده، راه بیابان را گرفت و به محمد بن على فرمود: “به دوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و سایر امامان در هر زمان لازم است که بر جنازه‏ ى شما در هر سرزمینی که‏ باشید حاضر شویم. پس(برای درک این توفیق) همواره در (اعماق) جانتان تقوای الهی را رعایت کنید.”

یقینا امام زمان (علیه السلام) نیز به وعده ی جد بزرگوارش وفا خواهد کرد؛ اما آیا ما مقدمه این حضور نورانی را با استحکام عقاید راستین و رعایت تقوای همیشگی مان فراهم کرده ایم؟ آیا در انجام واجبات مالی چون خمس و زکات و وظایف غیر مالی خویش و ترک محرمات الهی کوشا هستیم؟

 (برگرفته از کتاب “بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، جلد 48″، تالیف: “علامه محمد باقرمجلسی”)[note]4- در ترجمه فارسی این روایت از کتاب “زندگانى حضرت امام موسى کاظم (علیه السلام)‏” نوشته “موسى خسروى‏” استفاده شده است.[/note]

پاورقی ها:

مطالب مرتبط:
الگوهای من
  • زندگــی پیشــوایــان
  • یـــاران پیشــوایــان
  • دیگر بزرگــان
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
باورهای من
  • زندگــی پیشــوایــان
  • یـــاران پیشــوایــان
  • دیگر بزرگــان
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
  • خـــداوند
  • خلقـــت
  • پیـــامبران
  • نمـــــاز
  • حـــج
  • امــــر بــه معـــروف
  • قیـــامت
  • مـــرگ
  • بــــرزخ
  • بهشت
جستجو کنید
همیاری خیرخواهانه شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات مرتبط
Ali ibn Abi Talib

Ali ibn Abi Talib

A part of Ali ibn Abi Talib (as)’s last will to his sons Hassan (as) and Hussain (as) after the attempt on his life by a stab from Ibn Muljam: “My advice to you is to be conscious of God. Do not yearn for this world, even though it may run after you. Do not […]

that night

that night

The verses of chapter 96 of the Quran apparently show that the Night of Ordainment or Power (Laylatul Qadr) was not specifically restricted to the time of the descent of the Quran and the period of the call of the Messenger of Islam, but rather that it repeats annually until the end of this world. […]